حسن وحسین وحسناءحسن وحسین وحسناء، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات سه قلوهای دلبندمون

سه قلوها و مامانشون

موقعی که 4 سالتون شد نفسهای مامانی

1394/7/23 12:00
972 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و هزاران سلام هم به 3 قل گلم که بعد از من نوشتن وبلاگتون مسیولیتش بشما واگذار میشه دعا دعا میکنم که هر چه زودتر بزرگ شین و کمکم کنید و هم سلاممو تقدیم همه ی دوستداران وبلاگ مون میکنم که یکسال هستش که منتظرشون گذاشتم و وقت نکردم بشینم خاطرات و تحولات بچه ها رو براشون بنویسم ......و اما بعد از گذشت یک سال .....دیگه خیلی کم وقت میکنم بیام تو وبلاگتون بنویسم مامانی دیگه کامل حرف میزنین نیازاتون زیاد شده هم مالی هم معنوی خیلی خیلی دوست دارم مادری باشم براتون که از همه لحاظ نیازتونو جوابگو باشم هم همبازی خوبی براتون باشم هم شنونده ی صبور

دلم براتون بگه که تو این 1 سال خداروشکر با یاری خدا اول و اخر همه و تلاش و همت بی پایان من و باباییتون تونستیم از خونه ی مستاجریمون بیایم خونه رهنی که کرایه خونه رو از خودمون کم کنیم بیشتر بتونیم بهتون برسیم و رویای مامانی برای کار بیرون از خونه محقق کردیم و خدمات فنی مون زدیم و الان مشغول به کار هستیم چون بابایی خیلی زحمتکشه و مامان خیلی دوستش داره و دوست داره اگه شده بتونه بار کمی حتی از دوشش کم کنه پارسال تو مهد کودک دریای مهر ثبت نامتون کردیم دقیقا اذر سال 93 بودش که شما 3 سال و 4 ماهه بودین و امسال بخاطر شرایط مالی و مشکلات موجود اوردیمتون نزدیک خدمات فنی مون تو مهد کودک حامد ثبت نامتون کردیم امسال امادگی هستین الان که دارم اینا رو مینویسم 4 سال و 2 ماهتون هست سوره توحید یاد گرفتین شعر سلام و مسواک زدن یاد گرفتین وقت بشه براتون تو وبلاگ مینویسمشون که بعدا تجدید خاطره کنین

 

تولد 4 سالگیتون بردیمتون دزفول علی کله پیش اون اب خنکش اب بازی کردین و کلی بهتون خوش گذشت و براتون بادکنک کاغذی گرفتیم کلی ذوق کردین و تولد امسالتون خواستم متفاوت باشه که سفر رفتنی بود و اما .................عکسای قشگتون حتما سر فرصت میزارمشون

پسندها (1)

نظرات (0)