حسن وحسین وحسناءحسن وحسین وحسناء، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات سه قلوهای دلبندمون

سه قلوها و مامانشون

تو این روزا بود که حسن دل مامانیو لرزوند

1390/9/12 17:31
410 بازدید
اشتراک گذاری

تو این روزا بود که بی بی جونت موقعی که داشت قنداقت میکرد دید پاهای نازت ورم دارن ماهم درجا با بابابزرگ بردیمت دکتر اونم مارو فرستاد بیمارستان که ازمایشاتیو انجام بدی ومطمین شیم که عفونت ادرار نداری اون شب داداش حسین واجی حسنات موندن پیش بی بی وخاله بابایی ومن وتو بابایی از ساعت ٩شب تا ٣بامداد تو بیمارستان بودیم خدارو صدهزار مرتبه شکر عفونت نداشتی برات ازمایش نوشتن کلیه هاتو چک کنیم اون شب تاصبح تو تنهایش من وبابایی بودی که بعدش رفتیم بیمارستان واز ٧صبح تا ١٢ نگهمون داشتنوجواب ازمایشت رفت تا ٢روز دیگه ..........تاینکه فهمیدیم کلیه هم مشکلی نداره تو اون همه استرس ودلواپسی مامانی دعا میکنه که یهو میبینیم خبری از ورم نیست الان خیلی خهوشحالیم ولی برا احتیاط میخوایم ببریمت دکتر که از کلیه هات مطمین شه خدایا به امید خودت من حسنمو سالم از تو میخوام

تو اون شب پر از اضطراب همه راهو دستتو گرفته بودم تو دستم وبرات دعا میکردم ازمایشایه خونی که ازت میگرفتن دل من وبابایی برات کباب میشد ولی تو یه قهرمانی وخوب مقاومت کردی بارکلا مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)