دیگه از مامانی چیزی نمونده
خدا رو شکر الان خیلی بهترید خواهشی که دارم از شما مامانای زحمتکش و مهربون و هر کی به وبلاگ ما سر میزنه هیچ موقعه ما شالا گفتنو با دیدن سه قلو هام فراموش نکنه و برای سلامتیشون دعا کنین شما خودتون مادرین و میدونین یه بچه چقد زحمت داره تا بزرگ شه پس ببین وضعیت منو که با ٣ تا باید سر کنم نمیخوام بعد از این همه زحمت یه تار مو از سرشون کم شه خدا همه بچه های شما مادرای خوبو براتون صحیح و سلامت نگه داره اشالا ....الهی امین
و اما بریم سراغ خود مامانی که با خیلی سختیا تا حالا جنگیده و خیلی سلامتیشو راحتیشو و خوراکشو ازش گرفته شده بعد از ٩ ماه ونیم از بزرگ شدن شما مامانی مریض شده سلامتیش حسابی به خطر افتاده ٣ روز پیش بود که دردیو که بعد از زایمان بارها بخاطر شما قورتش دادم و تحملش کردم سر علم کرد و بابایی با اومدن خونه دید من شدید دارم درد میکشم و گریه میکنم ٣ تاتونو گذاشتیم خونه بابابزرگ و بابایی منو برد بیمارستان بعد از یه عالمه ازمایش نشون داد که مامان عفونت شدید مثانه گرفته و به سنگ کلیه هم مشکوک شدن نصف شب سونو نداشتن برا کلیه هام بگیرن اومدیم خونه و تمام شب مثل مار گزیده تا خود صبح به خودم میپیچیدم حسین التماسم میکرد مامان میخوام بیام بغلت بخوابم همشون با گریه هام گریه میکردن تا اینکه فردا دوباره رفتیم بیمارستان به مامانی دو بار مسکن مورفین زدن تا دردم رفت و الانم دارم دارو میخورم ٣ روز خونه پدر شوهرم اینا بودن که کمکم کنن حالم بهتر بشه و الانم اومدیم خونمون با قرص هایی که برا عفونت مصرف میکنم شدید سر گیجه میگیرم نمیدونم چجوری فردا تنهایی با بچه ها سر کنم مامانابرام دعا کنین به سلامتیم برا بزرگ کردن بچه هام نیاز دارم یا فاطمه زهرا بچه هام همین که بزرگ شدن هر چقد خواستی مریض شدم بشم ولی الان نمیخوام بعداز این همه زحمت که حالشون خوب شده دوباره تو دوری من حالشون بد بشه