حسن وحسین وحسناءحسن وحسین وحسناء، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات سه قلوهای دلبندمون

سه قلوها و مامانشون

ترس دوباره

1390/9/12 17:34
235 بازدید
اشتراک گذاری

٣روزتون بود که شاروبردیم متخصص که سلامتیتونو چک کنه برا حسنا وحسین ازمایش زردی نوشت وشک کرد که زردی دارن  شما هم بیمارستان بستری شدین ومن اشکتو چشام داشتم دق میکردم شمارو گذشتن تو دستگاه حسینم تو اروم  تر بودی وصبور ولی حسنا توخیلی کم طاقت وبی تاب بودی تا ٢ساعت حق نداشتم شمارو از دستگاه دربیارم شما هم گریه میکردین ودلم تکه تیکه میشد همینجور با شما گریه میکردم  ..از یه طرف دیگه حسن مامانی بیشش نبود وگذاشتیمش بیش مامان بزرگش همش  جلو روم بود به اونم فکر میکردم که از من وخواهر برادرش دوره واز سینه مامانیش محرومه .خداروشکر بعد از ٢روز حال شما بهتر شد واومدیم خونه ودوباره با هم وکنار هم شدیم خدایا هیچوقت ما را از هم جدا نکن الهی امین........

اینجاهم عکساتون میزارم موقعی که بیمارستان بودین هرموقعه میبینم دلم کباب میشه

الهی فذات شم حسین این تو بودی که خیلی اروم باندروی چشتو تحمل میکردی

حسنای خوشکلم خیلی بیتابی میکردی  با گریه هات گریه میکردم همش هم باند رو چشتو پس میزدی دلمو خون کردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شفایف
8 آبان 90 12:53
وای منم این روزها رو کشیدم خبلی سخته