حسن وحسین وحسناءحسن وحسین وحسناء، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات سه قلوهای دلبندمون

سه قلوها و مامانشون

دیگه از مامانی چیزی نمونده

خدا رو شکر الان خیلی بهترید خواهشی که دارم از شما مامانای زحمتکش و مهربون و هر کی به وبلاگ ما سر میزنه هیچ موقعه ما شالا گفتنو با دیدن سه قلو هام فراموش نکنه و برای سلامتیشون دعا کنین  شما خودتون مادرین و میدونین یه بچه چقد زحمت داره تا بزرگ شه پس ببین وضعیت منو که با ٣ تا باید سر کنم نمیخوام بعد از این همه زحمت یه تار مو از سرشون کم شه خدا همه بچه های شما مادرای خوبو براتون صحیح و سلامت نگه داره اشالا ....الهی امین   و اما بریم سراغ خود مامانی که با خیلی سختیا تا حالا جنگیده و خیلی سلامتیشو راحتیشو و خوراکشو ازش گرفته شده بعد از ٩ ماه ونیم از بزرگ شدن شما مامانی مریض شده سلامتیش حسابی به خطر افتاده ٣ روز پیش بود که دردیو که بعد از زایما...
9 خرداد 1391

دلواپسی های مامانی تمومی نداره

اره مامان جون تو این یه هفته ای که من و تو تو بیمارستان بودیم روزای خیلی سختی بود و دلواپسی بیشتر اینکه دکتر گفت احتمال زیاده که ٢ قل دیگه هم اسهال بگیرن من هر آن ترس اینو داشتم که اجی و داداشی هم مثل تو بشن و شد حسین و حسنا موندن خونه بابابزرگ روز ٤ بستری تو بود که حسنا روبابایی و عمه زهرا با حال وخیم اوردن بیمارستان دیگه یه پام بخش پیش تو بود یه پام تو اورژانس حسنا منو نگاه میکرد نمیشناخت از بس بیحال شده بود دیگه دولا دولا راه میرفتم نه ناهار تو شکمم میرفت نه شام از شدت ضعف هیچ قوتی نداشتم ولی خدایی که شما فرشته ها رو بهم داد اونم خیلی کمکم کرد و کنارم بود شبای اول تو بیمارستان همش تبت ٣٩ بود و مدام پاشورت میکردم تا تبت پایین بی...
9 خرداد 1391

بدترین روزهای زندگیم و تلخ ترین خاطراتی که از یادم نمیره

با سلام به شما سه قلوهای عزیزتر از جون من و بابایی....................و شما خوانندگان وبلاگمون که همیشه لطفتون شامل حال ما بوده و هست و و در همه حال دعاگوی احوال ماهستین ...خیلی تو دلم بود بیام و براتون بنویسم درددل کنم روزاییو تصور کنم که بزرگ شدین و دیگه فشاراییو که به مامان و بابایی میاد درک کنین حس کنین که به ما چها گذشت تا بزرگ شدین از ١٧ فروردین که آخرین پستمو گذاشتم خیلی نمیگذره و امروز ٨ خرداد ماهه ولی تا بخواین اتفاقات بد بما گذشت به هممون........از تولد مامانی که ٢١ فروردین بود چیزی نگذشت و تو همون روزایی که من غرق شادی بازیاتون و خندهاتون شده بودم روز ٢٦ فروردین بود که طوفان مریضی به شما حمله ور شد آره حسن مامانی اول همه...
9 خرداد 1391

بالاخره حسنا جونمون هم چهار دست وپا رفت هوررررررررررررررررررررا

آره خوشکل مامان تو هم مثل مدل داداش حسن چهار دست وپا میری رو زانوات میری جلو ولی با این تفاوت که خیلی سنگین و کم انجام میدی زن دایی میگه مثل عسل تنبلی و خودتو زحمت نمیدی .......... تو همین روزا هستش هم موقعی که لثه هات درد میکنن از حرصشون کلمه های نن نه و ده ده میگی قربون شیرین کاریات شیرین مامان ناگفته نمونه همتون دیگه به چار دست وپا که میرین خودتون نیمه برمیگردونین به یه دست تکیه میدی میخواین بشینین منتظریم نشستنتونو هم ببینم قربون همتون بشم الهی از ایستادن روی پاهاتون هم بگم تا حالا حسین آقا رکورد شکونده..........دیروز بابایی براتون زمان گرفت حسین ١دقیقه واندی رو پاهاش کنار دیوار ایستاد حسنا هم چند ثانیه مونده به ١ دقیقه و...
17 فروردين 1391

بالاخره حسنا جونمون هم چهار دست وژا رفت هوررررررررررررررررررررا

آره خوشکل مامان تو هم مثل مدل داداش حسن چهار دست وپا میری  رو زانوات میری جلو ولی با این تفاوت که خیلی سنگین و کم انجام میدی زن دایی میگه مثل عسل تنبلی و خودتو زحمت نمیدی .......... تو همین روزا هستش هم موقعی که لثه هات درد میکنن از حرصشون کلمه های نن نه و ده ده  میگی قربون شیرین کاریات شیرین مامان   ناگفته نمونه همتون دیگه به چار دست وپا که میرین خودتون نیمه برمیگردونین به یه دست تکیه میدی میخواین بشینین منتظریم نشستنتونو هم ببینم قربون همتون بشم الهی از ایستادن روی پاهاتون هم بگم تا حالا حسین آقا رکورد شکونده..........دیروز بابایی براتون زمان گرفت حسین ١دقیقه واندی رو پاهاش کنار دیوار ایستاد حسنا هم چند ثانیه ...
10 فروردين 1391

دعا کنین بابایی هرچی زودتر خوب شه

٢ فروردین بود که با دایی اینا رفتیم پارک که بابایی داشت فوتبال بازی میکرد پاش پیچ خورد الان تو بانده حسابی مامانی دست تنها شده شما که میدونین خیلی کار دارین الان بابایی دلش شکسته که نمیتونه مامانیو کمک کنه  براش دعا کنین هر چی زوودتر خوب بشه ...........
5 فروردين 1391

دعا کنین بابایی هرچی زودتر خوب شه

٢ فروردین بود که با دایی اینا رفتیم پارک که بابایی داشت فوتبال بازی میکرد پاش پیچ خورد الان تو بانده حسابی مامانی دست تنها شده شما که میدونین خیلی کار دارین الان بابایی دلش شکسته که نمیتونه مامانیو کمک کنه براش دعا کنین هر چی زوودتر خوب بشه ...........
5 فروردين 1391